خدا سینا رو بیامورزه، بعد ماجرای اون رفتم مرخصی. دو ماه و چهارده روز نبودم. بعد برگشتم و چند ماه بعد با مهرشاد بی اف شدم. اما بعد از کات با مهرشاد یک ترس عمیق از تنهایی تو من به وجود اومد. قبلش تنهاترین تنهای جهان بودم و راضی از شرایط. یک ماه بعد از کات تصمیم گرفتم گوشیم رو خاموش کنم. در فاصله خریدن سیم کارت جدید، اتفاقی افتاد که نیاز بود در دسترس باشم. اون اتفاق باعث شناخت من از عمق احساسم شد. من همیشه در کم توقع ترین توقعات پیش میرم و پیش رفتم تا این که ترحم و تمسخر و ارسال تصویر غلط از خودم دیدم که باعث شد بیخیال دلیل نرفتنم به مرخصی بشم و در یک حرکت انتحاری رخت از لایف ببندم تا محکم تر بشم.
یاهو نمیام و لاگ های جی رو دنبال نمی کنم. فیسبوک شایان هم نمیرم و تنها هاتمیل رو چک می کنم. اگر کسی با من کار داشت و کارش هم مهم و خیلی هم بود… به میل من در هات میل
نامه ای بفرستد تا جواب بگیرد.
برای همه شما آرزوی استقامت و ثبات، همراه با مهربانی و مهربانی آرزو می کنم. امید وارم از زندگی خودتون لذت ببرید و به کسی آسیب نرسونیت. ایدولژی های خودتون رو پیدا کنید و در پوچی به سر نبرید و دست آخر… بگید: «خودمونو عشقه»
داداش کمپلیت شما
شایان
man miam mozahemi tu hotmailet fot mikonam miram :))
LikeLike
من که می گم نروبوسس
LikeLike
رفتن آخرین چاره نیست..!یوسف
LikeLike
کاش نمیرفتی …حالا که میری … امیدوارم هر جا که هستی موفق باشی عزیزم …بووس
LikeLike
کاش نمی رفتی…
LikeLike
کاش نمی رفتی…
LikeLike
فکر نمیکنم رفتن راه حل خوبی باشهباش تا یاد بگیری… بیرون خبری نیست ها!!
LikeLike