صفحههای خبری اصلاحطلبان را به روز میکردم، میدانستم خاتمی نمیآید و منتظر تصمیم هاشمی بودم. در دلم طوفانی بود اما به خاطر دلتنگی شدیدی که داشتم. همه در میدان فاطمی جمع شده بودند، مقابل وزارت کشور اما دلم از انقلاب گذشته بود، میخواستم در نزدیکی فرصت، جایی نزدیک ِ نزدیک به قریب باشم. انگار کسی چیزی…
ماه: آوریل 2015
گی بودن و پناهنده شدن (قسمت اول)
در خانه نشسته بودم که درب خانه را محکم زدند، مادرم در حالی که میگفت «چه خبره، کیه؟»، در را باز کرد و سه مرد فربه با فشار به در، مادرم را به عقب پرتاب کردند. من به سرعت به ته اتاق دویدم و از پنجره خودم را به حیاط همسایه پشتی انداختم، در خانه…
میخواهم بیشتر بخوانمات
تو را خیال میکنم، که جلویم نشستهای و داستان تازهات را برایم میخوانی. بعد من هم از داستانات با شوق تعریف میکنم و میگویم عالی بود اما…، و شروع میکنم به انتقاد کردن از داستانی که کمترین ایراد را هم سخت میشود به آن گرفت. تصور میکنم روی صورتات دست میکشم، روی ریشهای پرپشتات، محکم،…