Wellcome to Shayan's Inner Self where he write about his life and Iranian LGBTQI+ community شایان میم از هویت دروناش میگوید و جامعه همجنسگرایان، دوجنسگرایان، تراجنسیها و کوییرهای ایرانی
نزدیک به یک هفتهست که مردم در خیابان هستن و نزدیک به پنج روز میشه که اینترانت ارتباط خارج با داخل رو بسیار سخت و محدود کرده. حتی خبرگزاری فارس و ایسنا در دسترس خارج از کشور نیست و اخبار آزاد رسانههای خارج از کشور هم به دست ملت نمیرسه. ظاهرا پارازیت روی شبکههای ماهوارهای شدت گرفته و حداقل یک شبکهی تلویزیونی، رو به فرستادن صدای برنامههاش بر امواج کوتاه و بلند رادیویی اورده. کابینهی رژیم مثل دیکتاتورش از سرکوب حمایت میکنه و با بازی با کلمات ملت رو اغتشاشگر میخونه.
شرایط میهن بسیار نگران کننده است. به نظر نمیرسه طبقه متوسط آنچنان درگیر این اعتراضات باشه و حتی این اعتراضات نام مشخصی نداره. دوباره لاشخورها تلاش میکنن تظاهرات رو به اسم خودشون مصادره کنن و بهانههای تازه به رژیم میدن تا شدیدتر سرکوب بکنه. بحث مبارزه با خشونت و بیخشونت خیلی بالاگرفته. افراد خارج نشین میگن بکنید یا مقابل خشونت شدید رژیم، نکنید. خوبیش اینه که مردم خودشون تصمیم خودشون رو دارن و مشت جواب گلوله یا که گل به هموطنِ انتظامی دادن.
هنوز تعداد افراد اطلاحطلب حاکمیتی قابل توجهست و اصلاحطلب سبز خیلی گنگ و گیج میزنه. اصلاحطلب لیبرال یا سکولار صف خودش رو جدا کرده و از اعتراضهای انقلابی ملت دفاع میکنن یا هنوز تو نوشخوار روشنفکریِ مبارزه بدون خشونت، روی شیوههای شکست خورده قبلی پافشاری دارن. سلطنتطلبها روی چند ویدیو با شعار طعنهآمیز به رژیم، خودنمایی میکنن و مجاهدین در رویاها و ایدلوژی کهنه خودشون، هنوز منسجم هستن. این وسط چپها اصلا انسجام ندارن و هیچ تحرک مناسبی نداشتن یا این که نتونستم ببینم. با این همه، این اعتراضها صحنهی سیاسی کشور رو تغییر و جناحبندیها رو مشخصتر کرده و میکنه. اگر گروه سیاسی میتونست دی 96 سکوت کنه یا موضعی محتاطانه برداره اما امروز این خشونت و کشتار غیرقابل انکار رژیم اجازه بازی سیاسی با ملت رو به هیچ فرد یا حزب سیاسی نمیده.
از امسال، متولدین 1380 به بعد 18 ساله میشن. به بلوغ میرسن. در دانشگاه هستن. اینها بچههای دهه پنجاه و شصتیها هستند. اگر به خاطر سرکوب رژیم، نسل دوم و سوم انقلاب کمجرات و دلسرد از تغییر بنیادین شدن اما نسل چهارم و پنجم امیدی جز انقلاب ندارن. بسیار باشعورتر از اونی هم هستند که بازگشت به عقب کنن و رو به چپ مارکسیستی یا مشروطه سلطنتی یا حکومت دینی بیارن. آینده برای من روشن اما سرخ است.
در هفتههای اخیر شاهد اعتراضات خیابانی سراسری در بیش از هفتاد شهر کشور بودیم. این اعتراضات که ابتدا با دعوت گروههای راست اسلامی ِ مخالف دولت و حمایت رهبران معنوی آنها شکل گرفت، بهانهای برای فریاد قشری شد که صدای آنها به درستی شنیده نشده بود. این بخش از جامعه که مایلم دهک پایین آنها را صدا کنم، مطالبات اقتصادی به حق خود را با آگاهی که در این سالها به دست آوردند، با شعارهای توسعه، اصلاح و یا تغییر سیاسی گره زدند. از بازگشت خاندان پهلوی تا درخواست از خود حکومت برای رها کردن سوریه و تمرکز به مشکلات داخلی، بخشی از شعارهای معترضان زمستان 96 بود و هست.
عقیده دارم با دیدن این اعتراضات بدون رهبر که با شعارهای متنوع از قشری که پایگاه رای دائمی هیچ یک از جناحهای حکومتی، راست اسلامی یا اصولگرا و چپ اسلامی یا اصلاحطلب، نبودند، گروههای سیاسی به حاشیه رانده شده و تبعیدی در تلاشی برای پیداکردن پایگاه اجتماعی، در جهت رهبری اجتماعات یا همدلی با ملت فعالتر شدند و بخشی از آنها با روش قدیمی تخریب جناحهای اپوزیسیون، تلاش کردند سهمی برای خود خریداری کنند. نقد و انتقاد خوب است اما تخریب درست نیست.
در اعلام موجودیت و تلاش برای شناساندن و معرفی گروه سیاسی به طور کلی اشکالی نمیبینم اما اگر برای این هدف دست به تخریب رقیب فردای روز رقابت آزاد بزنیم یک اشکال است. اگر مجاهدین خلق دست صدام را در جنگ فشار دادند و بدون تغییر رهبری، چرخش ایدلوژیک کردند، مردم در یک انتخابات آزاد به آنها پاسخ خواهند داد؛ اگر خاندان پهلوی مال ملت را به جیب زدند، مردم در یک نظام آزاد اجازه مال اندوزی دوباره به آنها نخواهد داد؛ اگر چپ در زمان جنگ سلاح به دست گرفت و مردم بیگناه را به خاک و خون کشیده، ملت اجازهی رهبری به سرکوبگران نمیدهند؛ اگر اسلامگرایان حاکم بخواهند در یک کشور آزاد، انتخابات رقابتی و فرایند قانونی بر اساس قوانین حقوق بشری و بین المللی به صحنه کشورداری برگردند، همین ملت در صورت آزادی رسانه و گفتگوی منطقی میتوانند از بازگشت به دوران استبداد دینی جلوگیری کنند. این اگرها را بر پاییه تخریب گروههای اپوزیسیون از یکدیگر بیان کردم که اگر اینها نادرست باشد، مردم قاضی خواهند شد و در دادگاه آزاد ِ انتخابات آزاد، رقابتی و قانونمند از حرمت گروههای تخریب شده دفاع خواهند کرد.
حالا چرا میخواهیم تخریب و توهین کنیم، رقیب ِ فردای ِ بهار آزادی را از سنگر مبارزه با هدف مشترک، خارج کنیم و به جای همدلی و همراهی در جهت مقصد مشترک یعنی آزادی و برابری، حق حضور و بیان اعتراض با روش مربوط به ایدلوژیشان را از آنها بگیریم؟ آیا به آزادی اعتقاد داریم که این میکنیم؟ آیا در آینده تحمل مخالف را داریم که امروز این گونه کنار یکدیگر نمیایستیم؟ فردا که پیروز باشیم چه بر سر ایدلوژی و جناح مخالف میآوریم؟ بهتر از محمد رضا پهلوی یا روحالله خمینی و یا علی خامنهای؟
در این میان دو بیانیه از جامعه الجیبیتیکوییر ایرانی دیدم: یکی با امضای «جمعی از دگرباشان جوان کارگر، دانشجو و بیکار» و دیگری از سازمان ایرکو. انتشار بیانیه به خودی خود خوب است و از این که دو گروه احساس مسئولیت کردند و نسبت به آنچه در ایران میگذرد، اعلام نگرانی، همدلی و همراهی داشتند خوشحالم. اگرچه انتقادی به بیانیه جمعی از دگرباشان جوان کارگر، دانشجو و بیکار دارم.
اگر با این اشاره کوتاه از این که قلم بیانیه به نظرم ضعیف است بگذرم، مساله پیشنهاد نظام تکثرگرا این جمع را به یک اقلیت جنسی و جنسیتی که در با یک شیوهی مملکتداری کمتر شناخته شده در میان ملت اعلام موجودیت کرده، به یک جمع بسیار کوچک خودش را تقلیل داده. در متن آمده: «سکولاریسم و پلورالیسم از آرمانهای ماست و در نخست حکومت شورایی از پیشنهادات ماست، هستند دوستان دگرباش آشکاری که به عنوان افراد شناخته شده سکولار و معتقد به پلورالیسم میتوانند به این شورای سراسری بپیوندند».
از طرف دیگر نمیدانم در میان آنها کارمندی نبوده یا با توجه به انتشار بیانیه و عطر چپ آن، از قشر کارمند فاکتر گرفتهاند اما میدانم برزگران به همراه کارگران نماد چپ هستند. سخت میشود توجیه برای از قلم انداختن برزگر پیدا کرد. از جمعی که داعیه تکثرگرایی یا آن طور که خودشان اشاره کردند، پلورالیسم دارند، بیشتر از اینها انتظار میرود. اگر جای آنها بودم، امضای جمعی از اقشار مختلف جوانان الجیبیتیکوییر ایران را به عنوان شناسنامه و امضا انتخاب میکردم. عنوانی فراگیر که میتواند به تکثرگرایی کمک و افراد بیشتری را زیر چتر خود جمع کند.
دو روز بعد از انتشار بیانیه جمع ِ جوان ِ کارگر، دانشجو و بیکار، بیانیه ایرکو منتشر شده. به نظرم بیانیهی بجا و درستیست که با یکی دو اشکال کوچک، میشود به عنوان یک نمونهی مسئول و یک دست آن را قلمداد کرد. آنها در بندی نوشتهاند: «با پیگیری دورادور رویدادهای شهرهای ایران، ایرکو نه تنها لبریز سوال است، بلکه با نگرانی تمام تحولات ایران را دنبال میکند». این مسئولیت پذیری که در مقابل اعتراضات زمستان 96 نشان دادند جای تشویق دارد و امیدوارم آنها در مقابل صفحه گزارش مالی در سایتشان نیز مسئول باشند و به زودی پس از گزارش مالی سال 2013، شاهد گزارشهای مالی سالهای پس از آن نیز باشیم.
در پایان آرزو میکنم همهی ما گروهها، اقشار و جمعیتهای مدافع و یا کنشگر در حوزهی الجیبیتیکوییر ایرانی نسبت به زمانه هوشیار باشیم و یک دل و درستکار مطالبهی سنتی ِ ملیمان یعنی آزادی و برابری را به بدست بیاوریم.
پاریس زیبا، عروس ِ همهی شهرها که آرزوی شبی قدم زدن در خیابانهای آن در دل گروه بزرگی از ملتهاست، امروز مصیبت بزرگی دیده است.
حمله به پاریس، حمله به ارزش آزادی، برابری و برادریست. وقتی تروریستها شیوهی زندگی خود را با ترس میخواهند به نماد تمدن امروز و آزادی بشریت مدرن تحمیل کنند، قطعیست که یک انسان مدرن در این دنیای نوین باید آن را محکوم و با قربانیان همدردی کند.
پاریس شهری شبیخون زده امروز ملیونها حامی دارد اما این حمایت حسادت برخی از کاربران فارسی زبان را برانگیخته. آنها که همکیشان خود و گروهی که به آنها نزدیکی بیشتری داشتند را تنها گذاشتهاند، از افرادی خورده میگیرند که از قربانیان یک حادثه تروریستی دلجویی میکنند. آنها که لحظه به لحظه اخبار تروریسی در نقاط مورد نظر خود را دنبال نکردند، پروفایل پیکچر خود را تغییر ندادند، برای آن شهرها دعا نکردند و در هر کجای دنیا که بودند، در حمایت از قربانیان به سفارت مورد نظر نرفتند، خورده از ملتی میگیرند که مدنیت را شناختهاند و همگام با جامعه جهانی به محکومیت یک حادثه تروریستی پرداختند.
برای من که در توییتر در لحظههای ابتدایی حملههای چند جانبه تروریستی، پوشش زنده آن را دنبال کردم این مساله بسیار روشن بود که افراد فعال و نگران از حوادث تروریستی پاریس تا صبح با همدلی حضور داشتند و وقتی ظهر از خواب برخواستند، با کاربرانی روبرو شدند که در نگرانی و غصههای بامدادی همراه پاریس نشدند پس برای پاریس دعا نکردند.
شاید اگر ما هم پوشش زنده از پرستیوی یا العالم یا المنار را تماشا میکردیم، امروز با مردم شیعه جنوب لبنان همراه میشدیم اما شبه نظامیان حزب الله که در حوادث تروریستی سراسر دنیا دست داشتهاند، اجازه پوشش زنده را در آن مناطق نمیدهند و اساسا رسانههای به قول خودشان خودی را هم اجازه نمیدهند تا آن را پوشش دهند. از همین روست که حتی شبکه خبر رویداد پاریس را پخش زنده میکند اما در پوشش زنده یک حادثه تروریستی دستاش خالیست.
حالا این کاربران که تحلیلهایی در حد ِ اخبار بیست و سی ِ صدا و سیما دارند به میدان آمدهاند و همان روحیه ایرانی ِ دهه 80 و 90 خورشیدی را دنبال میکنند، آنها به جای انجام کاری در راستای اندیشه، ایدلوژی و سلایق خود، سایر اقدامات مدنی را با بهانههای سطح پایین و بیخردانه زیر سوال میبرند تا به این امید از قافله عقب نمانند. این دست از افراد به دلیل آنکه میدانند اشتباه میکنند، از نادانترین انسانها هستند. همانهایی که باعث بقای یک جامعه بدوی همچون جمهوری اسلامی ایراناند و باید آنان را امت اسلامی نامید نه ملت ایران.
گروهی دیگر چپ شدههای بدون مطالعه و آنارشیستهای با کلاساند، آنها که اسیر پروپاگندای چپها شدهاند، فقط میخواهند جامعه جهانی را که نظام سلطه مینامند بکوبند و از سر پارائی که ایجاد میکنند، بر ملتها آنچنان مسلط شوند که برای هر مسالهشخصی ملت تصمیم بگیرند و یا جامعه را در هرج و مرز چپاول کنند. آنها که رویاهایی هرگز عملی نشده دارند به هر وسیلهای آویزان میشنوند و در گذشته هم نشان دادند که هزینه دادن جان انسانها برایشان اندازه ایدلوژی ِ غیرواقعشان اهمیت ندارد، پس همقطار داعشاند.
به نوبه خودم از اصلاح چنین روندی ناامیدتر شدم و گمان میکنم تا زمانی که چنین رویکردی در فضای شبکههای اجتماعی، به عنوان آینهای از جامعه ایرانی، موجود است، به مدنیت نخواهیم رسید و افسوس.